جدول جو
جدول جو

معنی ابداع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ابداع کردن
نوآفریدن
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
ابداع کردن
يخترع
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابداع کردن
Contrive
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ابداع کردن
inventer
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ابداع کردن
idear
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ابداع کردن
изобретать
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به روسی
ابداع کردن
erfinden
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
ابداع کردن
вигадувати
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ابداع کردن
wynaleźć
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
ابداع کردن
发明
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به چینی
ابداع کردن
inventar
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ابداع کردن
inventare
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ابداع کردن
להמציא
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به عبری
ابداع کردن
発明する
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ابداع کردن
uitvinden
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
ابداع کردن
ประดิษฐ์
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
ابداع کردن
menciptakan
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ابداع کردن
ایجاد کرنا
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به اردو
ابداع کردن
উদ্ভাবন করা
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
ابداع کردن
kubuni
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ابداع کردن
icat etmek
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ابداع کردن
आविष्कार करना
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به هندی
ابداع کردن
발명하다
تصویری از ابداع کردن
تصویر ابداع کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

واگذاشتن فرستادن محول کردن رجوع کردن: پرونده امر را بشعبهء... ارجاع کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدام کردن
تصویر اقدام کردن
فرنافتن کاری را پیش گرفتن دست بکاری زدن، دلیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احداث کردن
تصویر احداث کردن
پدید کردن نو آوردن نو آوردن بنوی کردن ساختن و بر پا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
آغاز کردن شروع کردن، بدء، پیش دستی کردن سبقت گرفتن تبادر مبادرت، انشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاع کردن
تصویر ابتیاع کردن
خریدن، باز خریدن، خریداری خرید، فروش فروخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابدالی کردن
تصویر ابدالی کردن
کوچک ابدالی کردن مرید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراء کردن
تصویر ابراء کردن
بیزاری کردن بیزار بودن، به کردن از بیماری شفا بخشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراز کردن
تصویر ابراز کردن
آشکار کردن ظاهر کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتدا کردن
تصویر ابتدا کردن
((اِ تِ. کَ دَ))
شروع کردن، آغاز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعدام کردن
تصویر اعدام کردن
سر به نیست کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارجاع کردن
تصویر ارجاع کردن
Remand
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشباع کردن
تصویر اشباع کردن
Saturate
دیکشنری فارسی به انگلیسی